چه شعری بگویم که عمق احساسم را نشانت دهد؟
چه ترانه ای بخوانم که آوای عشقم را به گوشت برساند؟
چقدر صبر کردم تا ماه آسمانم باشی؟
چقدر صبوری کرده ام در سایه بودنت را
چقدر تاب آورده ام سر درگمی هایت را
چقدر تحمل کرده ام ثانیه های نبودنت را
اینقدر بی هوا درب آلونک حرف هایم را باز نکن
واژه های عاشقانه ام بی حجابند و از تو خجالت می کشند
عجیب است که این واژه ها هنوز نفس می کشند و خودکشی نکرده اند
بی تو به آسمان راهم نمی دهند؛ همراهم می آیی؟
زیر باران اشک هایم خیس شده ام؛ به چتر دست هایت دعوتم می کنی؟
یکبار برای همیشه بگو
آیا برای این عابر خسته در کنج دلت جایی هست؟